امروز سه شنبه  ۷ آذر ۱۴۰۲
«روزی که روستای «یرشلمان» را برای تحصیل در مقطع راهنمایی ترک می‌کردم هنوز در خاطرم مانده. یک‌روز مه گرفته و غمگین بود. تنها 11سال داشتم. پدرم آن روز کاری داشت و نمی‌توانست من را تا دیلمان همراهی کند. نزدیک شب بود که به مجتمع دانش‌آموزی رسیدم. احساس تنهایی رهایم نمی‌کرد. همه غریبه بودند. هیچ تصوری از محیطی که قرار بود 3سال در آن زندگی کنم نداشتم. حتی نمی‌دانستم چطور باید از آن روز به بعد تنهایی بار مسئولیت‌های زندگی‌ام را به دوش بکشم. سنگینی مسئولیتی را که با ترک خانه و زندگی در مرکز شبانه‌روزی بر دوشم بود، حس می‌کردم. فردای آن روز، من دانش‌آموز مقطع راهنمایی بودم و همه این رنج و سختی را به این دلیل متحمل می‌شدم که در روستای ما خبری از مدرسه راهنمایی نبود.» «راهب غلامی» این را می‌گوید. حالا 36سال دارد. 10سالی هست که تحصیل در مقطع دکتری را هم به پایان رسانده و نامش در میان پژوهشگران برتر جهانی به چشم می‌خورد. راهب این روزها به دعوت هلال‌احمر گیلان گاهی به مجتمع دانش‌آموزی هلال می‌رود تا تجربه‌های شخصی‌اش را از سال‌های دور از خانه با دانش‌آموزان تازه‌وارد در میان بگذارد. او می‌گوید: «25سال پیش من کسی را نداشتم که از تجربه‌هایش برایم بگوید. برای همین هیچ دورنمایی از آینده نداشتم. شاید اگر حمایت‌های مسئولان مجتمع دانش‌آموزی نبود، من هم مثل بسیاری از هم‌سن و سال‌های خودم در روستا، راه دیگری را در پیش می‌گرفتم.»
لینک کوتاه