امروز شنبه  ۱ آذر ۱۴۰۴
روایت‌هایی از مددکاران و مددجویان هلال ‌احمر استان زنجان؛

از مددجویی که داوطلب شد تا مددکارانی که امید را زنده می‌کنند

در سال‌های اخیر، خدمات حمایتی و بشردوستانه هلال ‌احمر نقشی پررنگ‌تر از همیشه در زندگی افراد آسیب‌پذیر و در معرض بحران داشته است. مددکاران این نهاد، بی‌وقفه در میدان‌های مختلف خدمت حاضرند؛ گاهی در سکوت و دور از نگاه رسانه‌ها، اما با تأثیری عمیق بر سرنوشت انسان‌هایی که نیازمند همراهی، راهنمایی و پشتیبانی‌اند. «معاونت منابع داوطلبی و خدمات اجتماعی هلال‌احمر»، یکی از همان حوزه‌هایی است که اغلب کمتر دیده می‌شود، در حالی که هزاران نفر در سراسر کشور، نتیجه تلاش بی‌ادعای همین مددکاران را در مسیر زندگی خود لمس کرده‌اند. اینجا، جایی است که هر پرونده، یک داستان زندگی است و هر حمایت، نقطه‌ای برای بازسازی امید. آنچه می‌خوانید، بخشی از تلاش‌های بی‌منت مددکاران استان زنجان است که در کنار مددجویان بوده‌اند؛ تصویری از انسان‌هایی که در دل سختی‌ها دوباره ایستاده‌اند و کسانی که بی‌وقفه آنان را یاری کرده‌اند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت هلال احمر؛ «امین مولایی» 41 سال دارد و مددکار جمعیت هلال احمر شهرستان ابهر است. او از ابتدای جوانی داوطلب هلال احمر بوده و بیش از نیمی از عمرش را در مسیر کمک به دیگران سپری کرده است. امین حالا 5 سالی است که به عنوان مددکار، مرهمی‌بر درد مددجویان و مراجعه‌کنندگان واحد داوطلبان جمعیت هلال احمر شهرستان ابهر می‎گذارد.

 او که در این مسیر همیشه با دل به خلق خدمت می‎کند، هلال ‌احمر را «خانه دوم» و «مدرسه انسان‌دوستی» می‎نامد و می‌گوید: «آنچه مرا در این مسیر نگه داشته، دعای خیر مردم است. حس می‌کنم هر بار که گره کوچکی از زندگی یک نفر باز می‌کنیم، خیرش چند برابر به خودمان برمی‌گردد. این برکت واقعی زندگی من است.»

او معتقد است مددکاری شغلی نیست که بتوان با نگاه اداری یا صرفا وظیفه‌ای به آن نزدیک شد؛ باید دل به کار داد، شنید، همراهی کرد و گاهی حتی بیشتر از توان خود برای آرامش یک انسان تلاش کرد.

واحد داوطلبان جمعیت هلال ‌احمر شهرستان ابهر یکی از پرترددترین بخش‌های این نهاد در استان است. روزانه افراد بسیاری با مسائل درمانی به این مرکز مراجعه می‌کنند. مولایی در شرح فعالیت‌های روزانه‌اش می‌گوید: «هر پرونده یک انسان است، با یک زندگی و یک دنیا سختی و امید. ما فقط ثبت‌کننده اطلاعات نیستیم؛ باید مشکل را بشنویم، بررسی کنیم و مطابق با آیین‌نامه‌های موجود، کمک کنیم تا گره از کار مددجویی باز شود.»

او از لحظه‌هایی می‌گوید که در ذهنش مانده است؛ از مادری که نمی‌توانست هزینه داروی فرزند بیمار خود را تأمین کند و پس از دریافت کمک، با چشمانی اشک‌آلود دعای خیر بدرقه او کرده بود؛ یا زن جوانی که پس از تصادف دچار قطع نخاع شده بود و با مشکلات مالی فراوان، با حمایت هلال‌ احمر توانست دوباره به زندگی عادی بازگردد. «این صحنه‌ها خستگی را از یاد می‌برد. همین‌هاست که می‌گویم دعای خیر مردم برکت زندگی من است.»

مولایی تأکید می‌کند که هر حمایتی می‌تواند زندگی یک نفر را تغییر دهد. او امیدوار است با تقویت حوزه داوطلبان و افزایش آگاهی مردم درباره خدمات هلال ‌احمر، افراد بیشتری از این مسیر امیدبخش بهره‌مند شوند.

 مددکاری؛ فرآیندی انسانی، عاطفی و پیچیده

«زینب شامی» یکی دیگر از مددکاران استان زنجان است که دعای خیر مردم را راهگشای مسیر زندگی خود می‎داند. او سال‌ها قبل از طریق کلاس آموزش امداد و کمک‌های اولیه با هلال احمر آشنا شد و حالا به عنوان مددکار مشغول خدمت به خلق است.

شامی درباره فعالیت در حوزه مددکاری می‌گوید: «این کار سختی‌های بسیاری دارد و افرادی در آن موفق‌اند که با عشق و علاقه فعالیت کنند؛ علاقه‌ای که از سختی و فرسودگی کار می‎کاهد.»

سال‌ها فعالیت داوطلبانه، حضور در برنامه‌های آموزشی، شرکت در طرح‌های امدادی و مشاهده نیازهای واقعی مردم در شرایط بحرانی، در زینب علاقه‌ای ماندگار ایجاد کرد که زمینه‌ساز حضور مستمرش در جمعیت هلال احمر شد. اکنون او مددکاری پرتلاش است و در کنار سایر مددکاران استان زنجان، روزانه با ده‌ها نفر از مراجعه‌کنندگان مواجه می‌شود؛ افرادی که هر کدام قصه‌ای متفاوت، مشکل و بحرانی خاص و در بسیاری موارد امیدی کم‌رنگ دارند.

شامی‌با آرامش و صدایی مطمئن توضیح می‌دهد که کار مددکاری فقط ثبت درخواست و ارائه خدمات نیست؛ بلکه فرآیندی انسانی، عاطفی و پیچیده است: «بسیاری از مراجعه‌کنندگان قبل از اینکه به کمک مالی نیاز داشته باشند، به گوشی شنوا نیاز دارند؛ کسی که بدون قضاوت حرف‌شان را بشنود و همراه‌شان باشد. این همراهی مهم‌ترین بخش کار ماست.»

او سختی‌های کار را پنهان نمی‌کند. از پرونده‌هایی می‌گوید که از نظر عاطفی سنگین‌اند، از روزهایی که مراجعات بسیار است و زمان کم و از لحظاتی که باید میان محدودیت‌های منابع و نیازهای فراوان تصمیم‌گیری شود. با این‌حال، معتقد است که عشق به کار، موتور محرک مددکاران است: «کسی که فقط به عنوان یک شغل به مددکاری نگاه کند، دوام نمی‌آورد. این کار قلب می‌خواهد. عشق و علاقه است که سختی‌ها را قابل تحمل می‌کند و از فرسودگی می‌کاهد.»

زینب شامی‌بسیاری از موفقیت‌های حرفه‌ای و آرامش درونی‌اش را ناشی از «دعای خیر مردم» می‌داند؛ دعایی که به باور او راه را هموار می‌کند. «وقتی می‌بینی یک خانواده بعد از دریافت کمک، با آرامش بیشتری نفس می‌کشد یا یک بیمار می‌تواند درمانش را ادامه دهد، همان لحظه تمام خستگی‌هایت از بین می‌رود. این دعای خیر مردم است که به ما نیرو می‌دهد.»

 مددجویی که داوطلب شد

«مهدی.ف» پیمانکاری موفق بود تا اینکه چرخ روزگار برای او نگشت و ورشکست شد. ورشکستگی، نخستین ضربه بود؛ ضربه‌ای که به‌صورت زنجیره‌ای تمام ابعاد زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار داد. بدهی‌ها، از دست دادن سرمایه و فروپاشی آرامش روانی باعث شد مهدی برای مدتی از کار و زندگی عادی دور شود. درست در همین روزهای سخت بود که علائم جسمی نگران‌کننده‌ای ظاهر شد. ابتدا آنها را به حساب استرس و فشار روحی گذاشت، اما شدت گرفتن دردها او را پای آزمایش‌ها و بررسی‌های پزشکی کشاند. تشخیص نهایی برایش شوک بزرگی بود: «سرطان کلون یا همان رکتوم روده بزرگ»؛ اینجا دنیا برایش به پایان رسیده بود!

امروز وقتی به گذشته می‌نگرد، زندگی‌اش را به «قبل» و «بعد» از بحران‌هایی تقسیم می‌کند که به‌یک‌باره بر سرش آوار شد. او می‌گوید: «زندگی همان‌قدر که می‌توانست برایم سخاوتمند باشد، بی‌رحم هم شد. یک روز چشم باز کردم و فهمیدم همه چیزم را از دست داده‌ام.»

او روایت می‌کند: «احساس کردم دنیا برایم تمام شده. نه پول داشتم، نه خانواده توان کمک داشت، نه امیدی برای ادامه زندگی. فکر می‌کردم دیگر هیچ راهی نمانده است.» هزینه‌های سنگین درمان، جلسات متعدد شیمی‌درمانی و داروهای گران‌قیمت، برای مردی که تازه ورشکست شده بود، غیرقابل تصور بود. همین درماندگی باعث شد یکی از آشنایان او را به جمعیت هلال ‌احمر معرفی کند.

مهدی اولین روز مراجعه‌اش را خوب به خاطر دارد: «با تردید وارد شدم. فکر می‌کردم شاید اصلا حرفم را باور نکنند یا کمک آن‌قدر ناچیز باشد که مشکلم حل نشود. اما برخورد پرسنل، آرامش و احترام‌شان، برایم مثل معجزه بود. حس کردم هنوز کسانی هستند که آدم را فقط با مشکلاتش نمی‌سنجند.

پس از بررسی وضعیت مالی و درمانی و طی کردن فرآیند مددکاری، مهدی تحت پوشش حمایت درمانی قرار گرفت و بخشی از هزینه‌های شیمی‌درمانی و داروهایش توسط هلال‌ احمر تأمین شد. همین حمایت، به گفته خودش، نقطه بازگشت او به زندگی بود: «اگر آن کمک‌هزینه‌ها نبود، درمانم نیمه‌کاره می‌ماند. من واقعا توان ادامه نداشتم. هلال‌ احمر فقط پول نداد؛ امید داد، دلگرمی داد.»

اکنون پس از پشت ‌سر گذاشتن بخش عمده درمان، مهدی با صدایی آرام اما پرقدرت می‌گوید: «زندگی‌ام را مدیون هلال‌ احمر هستم. نه فقط برای اینکه درمانم ممکن شد، بلکه برای اینکه دوباره یادم دادند انسان‌ها هنوز می‌توانند ناجی هم باشند.»

او در قسمت‌های مختلف و با کمک خیرین نیز از جمعیت هلال احمر کمک‌هایی دریافت کرده است و امروز که آرام‌آرام به کار و زندگی برگشته، به عنوان یک داوطلب با جمعیت هلال احمر همکاری دارد و امیدوار است بتواند لطفی را که دیده، به دیگران بازگرداند: «وقتی از یک بحران بزرگ برگشته باشی، معنای کمک را بهتر می‌فهمی. من حالا می‌دانم یک دستگیری کوچک، چطور می‌تواند زندگی کسی را نجات دهد و از این پس با افتخار یک داوطلب هلال احمر هستم تا بتوانم هر آنچه در توان دارم برای کمک به خلق خدا به کار بندم.»

این روایت‌ها، فقط بخش کوچکی از تلاش‌های بی‌صدای مددکارانی است که هر روز در کنار مردم، با عشق و صبوری، مرهمی‌بر زخم‌های آنان می‌شوند. همه روایت‌ها گواه یک حقیقت‌اند: هلال ‌احمر فقط یک نهاد نیست؛ پناهی است برای روزهای سخت، امیدی برای ادامه راه و حلقه‌ای از انسانیت در دل جامعه. نگارش و تنظیم: مرضیه باغستانی

0
/
۱۴۰۴/۰۸/۲۸- ۱۱:۰۲
/
چهارشنبه 28 آبان 1404 - 11:02
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه