به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر؛ سامان برخورداری فعالیت خود در جمعیت را از سال ۱۳۹۰ آغاز کرد. زمانی که با تشویق یکی از نزدیکانش، با جمعیت هلال احمر آشنا شد و بهتدریج مسیر خدمت را در پیش گرفت. تا رسیدن به این نقطه، تلاش های زیادی کرده و از جان خودش گذشته است. از همان ابتدا علاقه و انگیزه های زیادی برای نجات داشت. همین عشق و علاقه بیش از حد بود که او را در دل مأموریتهای دشوار نگاه داشت. مأموریتهایی که بدون چشمداشت و فقط به اتکای عشق به نجات جان انسانها انجام میشد. برخورداری در همهٔ این سالها در بحرانها و عملیاتهای مختلف حضور داشت، از سیل جنوب گرفته تا سوانح بزرگ استانی. او روایتی از تلاش برای امدادرسانی و ایستادگی در برابر ترس و خستگی دارد.
شروع فعالیت
این امدادگر 32 ساله که در چهاردهمین آیین اعطای تندیس ملی فداکاری، جزو برگزیدگان بود، درباره آشنایی اش با جمعیت هلال احمر میگوید: «اولین بار بود که تندیس فداکاری را در دستانم میدیدم. حسی عجیب و پر از غرور و مسئولیت داشتم. مدتی است که عضو تیم واکنش سریع استان کرمان هستم. مسیر من با جمعیت هلال احمر از سال ۱۳۹۰ آغاز شد. زمانی که پسرداییام، که پیش از من در جمعیت فعالیت داشت، مرا با این سازمان مردم نهاد، آشنا کرد. از همان روز اول، علاقه در وجودم ریشه دواند. تصمیم گرفتم من هم راه او را ادامه دهم. در کنار مردم باشم و به آنها خدمت کنم. به همین دلیل، به عنوان امدادگر وارد جمعیت شدم و یکییکی دورههای آموزشی را گذراندم.»
عشق به نجات
او از عشق به ماموریت نجات میگوید: «سالها در مأموریتهای مختلف، از بحرانها گرفته تا حوادث طبیعی، حاضر بودم. بخش بزرگی از این سالها را داوطلبانه فعالیت کردم و تنها یک سال است که به صورت رسمی جذب شدم. در تمام این سالها ما با دستمزد کار نمیکردیم. مزد واقعی ما حسی بود که بعد از هر عملیات نجات داشتیم. این بهترین پاداش برای ما بود. پول هرگز انگیزه ما نبود. عشق به نجات بود که ما را نگه داشت. انسان باید قلباً عاشق باشد تا بتواند جانش را کف دست بگذارد و به دل به خطر برود. یادم می آید که یکی از دوستانم، فقط به خاطر وظیفه و عشق به خدمت، ده روز تمام در زمان جنگ، همسر و فرزندش را رها کرد و راهی صحنههای نبرد شد. اگر عشق نباشد چه کسی میتواند چنین تصمیمیبگیرد. ما همه با دل کار میکنیم، نه با دستور.»
ماموریت های ماندگار
در میان مأموریتهای گوناگونی که سامان برخورداری طی سالهای خدمت خود پشت سر گذاشته، برخی صحنهها برای همیشه در ذهنش حک شدهاند. لحظاتی که تصویرشان با گذر زمان نهتنها کمرنگ نشده، بلکه روشنتر و دردناکتر در خاطرش مانده است: «بین تمام مأموریتها، سیل جنوب در ذهنم ماندگار شده است. هنوز چشمان اشکبار خانوادههایی را به یاد دارم که سیلاب، زندگیشان را با خود برده بود. چادر میدادیم، بستههای غذایی میرساندیم، اما میدانستیم که هیچکدام جای امن خانهشان را نمیگیرد. زیر پایشان خیس و فرششان را لجن گرفته بود. با این حال جایی برای زندگی نداشتند. آن صحنهها قلبم را به درد آورد. در دوران جنگ نیز عضو تیم پشتیبان بودم. بعدها، در یکی از مأموریتهایی شرکت کردم که آن نیز در ذهنم ثبت شد. من سانحه سقوط بالگرد وزیر ورزش، حضور داشتم. سه سال پیش بود. ما بهعنوان اولین گروه امداد به محل حادثه رسیدیم. صحنه وحشتناکی بود. بوی گازوئیل در فضا پیچیده و خطر انفجار در هر لحظه احساس میشد. کمکخلبان زخمی را پیدا کردم، محیط را ایمن کردم و او را با احتیاط به بیمارستان منتقل کردم. تمام مسیر در کنارش بودم. میترسید و حالش بد بود. در راه ناچار شدیم توقف کنیم چون حالش وخیمتر شد. برای همین تا صبح کنار او ماندم، همه کارهای بیمارستانش را انجام دادم. آن شب هیچوقت از یادم نمیرود.»
فداکاری در دل آتش
این امدادگر فداکار، از حادثه دیگری یاد میکند: «اما حادثه دیگری نیز در ذهنم حک شده؛ آتشسوزی در یکی از سولههای شهرک غزالی کرمان، که پارسال اتفاق افتاد. سوله در شعلهها میسوخت و سقف هر لحظه میتوانست فرو بریزد. آهنهای داغ، بر زمین می افتادند. همان لحظه شنیدیم که یکی از کارگران مفقود شده و و در لیست نجات یافتگان نیست. برای همین باید پیدایش میکردیم. من بدون لحظهای تردید وارد شدم. گرما نفسگیر بود، اما قدم به قدم جلو رفتم تا بالاخره پیکرش را میان دود و خاکستر پیدا کردم. آن لحظه، در ذهنم ثبت شده است. در تمام این سالها یاد گرفتهام که فداکاری، فقط در میدان حادثه نیست. حالا هم این تندیس فداکاری برای من فقط یک جام نیست. یادگاری از سالها ایستادن در برابر ترس، سیلاب، آتش و درد انسانها است. حقیقتا در این مسیر یادگرفتن فداکاری یعنی حضور بی منت در زمانی که دیگران نیازمندند، چه در بحران طبیعی و ماموریت های امدادی. این تندیس نه بعنوان موفقیت شخصی، بلکه برای همه اعضای تیم واکنش سریع کرمان می دانم که در سخت ترین شرایط و کم ترین امکانات در کنار مردم می مانند. درواقع همه این فداکاریها تیمیبود.»
/سیما فراهانی