امروز چهارشنبه  ۱۵ مرداد ۱۴۰۴

روایت؛ قصه یک مربی و سگ قهرمانش در میدان جنگ

مهدی دهقانی، سرمربی تیم آنست استان فارس، از روزهای پرتلاطم و تجربه‌های عمیق خود در عملیات‌های جست‌وجو و نجات در جنگ 12 روزه می‌گوید.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت هلال‌احمر؛ او نه تنها یک مربی زبده، بلکه راوی صادقی از فداکاری‌ها و دشواری‌های بی‌شماری است که در مسیر نجات جان انسان‌ها با آن‌ها روبه‌رو شده است. مردی که همراه با وفادارترین یارش، سگی به نام «هیرو»، دل به حوادثی زده که شاید کمتر کسی توان رویارویی با آن‌ها را داشته باشد. این روایت، نه تنها داستان یک عملیات جست‌وجو و نجات، بلکه داستان ایثار، شجاعت و عشق بی‌قید و شرط بین یک انسان و سگ وفادارش در دل بحران است. مهدی دهقانی و هیرو، قهرمانانی هستند که از سال‌ها پیش با سکوت و فداکاری، جان‌های بسیاری را نجات داده‌اند.

کشف معجزه‌آسای یک فرد زنده

دهقانی با صدایی آرام و متفکر، صحبت‌هایش را آغاز می‌کند. خاطراتی را مرور می‌کند که حالا در ذهنش حک شده‌اند. او از همان ابتدا، دشواری‌های کار در میدان جنگ را با جان و دل لمس کرده است. هر عملیات، آزمونی جدید برای او و هیرو بوده است، آزمونی که در آن، خطرات همیشه در کمین بوده‌اند.

یکی از حوادثی که دهقانی با هیجان خاصی از آن یاد می‌کند، کشف یک فرد زنده در میان آوار است: «در یکی از حوادث در میان آوار، فردی را زنده پیدا کردیم.» او با جزئیات توضیح می‌دهد که چگونه هیرو، با حس بویایی بی‌نظیرش، توانست ردی از زندگی را در میان آوار پیدا کند: «آن طرف ساختمان، وقتی هیرو وارد شد، با حرکاتش نشان داد که آنجا کسی وجود دارد. حتی گفتند، در آن قسمت آشپزخانه بوده و شاید بوی غذا را حس کرده است. ولی من گفتم، هیرو برای بوی غذا این حرکات را انجام نمی‌دهد. تا اینکه صدایی از درون آوار شنیدیم. آن فرد زنده بود و هیرو موفق شد که او را از مرگ حتمی نجات دهد.» این لحظات، اوج امید و هیجان در دل فاجعه بود. لحظه‌ای که نشان می‌داد حتی در اوج ناامیدی، معجزه می‌تواند رخ دهد.

خروج اضطراری و بازگشت جنگنده F-35

در میانه عملیات، اتفاقی غیرمنتظره رخ می‌دهد که تیم را مجبور به عقب‌نشینی می‌کند: «گاهی در شرایط خطرناک عملیات انجام می‌دادیم. حتی یک بار گفتند که جنگنده در حال بازگشت است و باید منطقه را سریع تخلیه کنیم. این خبر نشان‌دهنده خطری جدی بود که جان تیم را تهدید می‌کرد. خیلی ترسناک بود. با این حال دلمان نمی‌خواست صحنه را ترک کنیم. شاید یک نفر همچنان زنده باشد.» این اتفاق، عمق خطر و غیرقابل پیش‌بینی بودن شرایط را نشان می‌دهد، جایی که در هر لحظه، ممکن است صحنه عملیات به میدان جنگ تبدیل شود.

حضور در تهران و کار بی‌وقفه

دهقانی و تیمش، برای ۸ روز بی‌وقفه در تهران حضور داشتند و به عملیات جست‌وجو و نجات پرداختند: «۸ روز تهران بودیم. بی‌وقفه کار می‌کردیم. این اولین بار بود که چنین صحنه‌هایی را می‌دیدیم. 21 سال است که در کار جست‌وجو و نجات هستم و با جمعیت همکاری دارم. ولی تا به حال چنین ماموریت‌های سختی را پشت سر نگذاشته بودم.» او توضیح می‌دهد که چقدر این تجربه با بحران‌های دیگر متفاوت بوده و چقدر برای هیرو سخت‌تر و خطرناک‌تر از همیشه بود.

جست‌وجو در آوار و کشف بقایای شهدا

یکی از تلخ‌ترین بخش‌های روایت، مربوط به جست‌وجوی شهدا در میان آوار بود: «بدترین صحنه‌ها،  دیدن تکه‌های جسد بود. در یکی از ماموریت‌ها، آوار به قدری زیاد بود، که حتی سگ‌های دیگر نتوانستند آنجا چیزی را تشخیص دهند، اما هیرو موفق شد. وقتی روی آوار بالا را نگاه کرد، متوجه شدم که تکه‌هایی از جسد، روی سقف ساختمان افتاده است. در یکی دیگر از ماموریت‌ها، نیز هیرو را بسته بودم، داشت برای خودش استراحت می‌کرد، ناگهان دیدم دستانش خونی است، همانجا متوجه شدم، که بقایای جسد پیدا کرده است. آنجا زندان اوین بود و بلافاصله بقایای جسد یک سرباز را یافتیم.»

خطرات پهپادها و موشک‌ها

«در جایی دیگر، یک شیء دیدیم که پودری زردرنگ از آن خارج می‌شد. بلافاصله فریاد زدند که این موشکی است که عمل نکرده. همگی پناه گرفتیم. تا دقایقی شوکه بودیم. تا اینکه تیم چک و خنثی آمد و خطر رفع شد. با این وجود صحنه را ترک نکردیم. نمی‌خواستیم ماموریت را نیمه کاره رها کنیم.» این لحظات، اوج استرس و خطر را برای تیم به تصویر می‌کشد.

خطر آسانسور و آسیب‌های جسمی

دهقانی از خطر دیگری نیز سخن می‌گوید: «یک آسانسور ناامن در یکی از ساختمان‌های فروریخته وجود داشت. به ما گفتند که اینجا نمی‌شود کار کنید. گفتند آسانسور از ارتفاع حدودا 60 متری سقوط می‌کند. ما زیر آن آسانسور مشغول به کار بودیم. آسانسور به چیز خاصی وصل نبود و هر لحظه امکان سقوطش وجود داشت. اما تیم از کار خود دست نمی‌کشید. گفتیم ما جست‌وجو می‌کنیم. ما کاری به این مسایل نداریم. درست است خطر وجود دارد، ولی شاید فردی آنجا زنده باشد. با این حال، نتیجه تلخ بود. بعد از جست‌وجو، افراد را زنده پیدا نکردیم.» این صحبت‌ها، فداکاری بی‌حد و حصر تیم را نشان می‌دهد که حتی با وجود خطرات جانی، امید به نجات یک نفر را هرگز از دست نمی‌دهند.

آسیب جسمی هیرو

«در جنگ دست و پایم کمی زخم شد، اما بیشتر از لحاظ روحی آسیب دیدم. تا جاییکه وقتی به شیراز برگشتم، مجبور شدم نزد روانپزشک بروم. شب‌ها نمی‌توانستم بخوابم. 21 سال است که در بحران‌های مختلف، عملیات انجام می‌دهم. اما در این جنگ، فشار روانی زیادی را تحمل کردم. دیدن اجساد تکه تکه شده، برایم قابل هضم نبود. تا مدت‌ها برای خوابیدن مجبور شدم که دارو بخورم. در این میان هیرو هم بیمار شد.»

او توضیح می‌دهد که چگونه به دلیل استنشاق مواد منفجره و عدم استفاده از ماسک، شب و روز بالای سر هیرو بوده تا بهبود یابد: «شب و روز بالای سر هیرو بودم تا خوب شود. دکتر گفت، به خاطر مواد منفجره بود. مرتب بی حال بود و برایش سرم وصل می‌کردند. حتی پاهایش هم زخمی‌شده بود. هیرو واقعا برای این جنگ زحمت کشید و اذیت شد. با این حال، اگر خدایی نکرده، دوباره چنین اتفاقی بیفتد، باز هم کنار مردم هستیم. هیچکدام از این مسایل باعث نمی‌شود که پا پس بکشیم.» / سیما فراهانی 

0
/
۱۴۰۴/۰۵/۱۵- ۱۱:۴۶
/
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه