امروز چهارشنبه  ۱ مرداد ۱۴۰۴

شهدای امدادگر جمعیت هلال احمر در دفاع مقدس 12 روزه

روایت زندگی و شهادت امدادگران هلال احمر، نه تنها شرحی بر رشادت‌هایشان، بلکه دعوتی به درک عمیق‌تر معنای انسان بودن و خدمت بی‌منت به خلق است.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر؛ در دل روزها و شب‌های تاریک جنگ، همان حمله تحمیلی رژیم صهیونیستی علیه ایران، نور امید پنج امدادگر آسمانی هلال‌احمر، راه گم‌شدگان را روشن کرد. آن‌ها که می‌خواستند جان‌ها را نجات دهند، اما از جان خودشان غافل شدند. جان بر کف رفتند در دل دشمن تا معجزه بیگناهانی باشند که سایه جنگ زندگیشان را نابود کرده بود. آنان که عشق به همنوع در رگ‌هایشان جاری بود و ایثار، واژه‌ای بود که در زندگی‌شان معنا پیدا می‌کرد. پنج ستاره‌ای که در آسمان خدمت به میهن، پر کشیدند و داغ رفتنشان را بر دل‌ها نهادند، اما یاد و خاطره‌شان تا ابد جاودانه خواهد ماند. حکایت ایثار این پنج فرشته زمینی، قصه‌ای است پر از عشق، فداکاری و از خودگذشتگی. آنان که در کسوت امدادگری، جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند تا لبخندی بر لبان دردمندی بنشانند و یا ناله‌ای را خاموش کنند. روایت زندگی و شهادت این بزرگواران، نه تنها شرحی بر رشادت‌هایشان، بلکه دعوتی است به درک عمیق‌تر معنای انسان بودن و خدمت بی‌منت به خلق. هر کدام از این قهرمانان، با کوله‌باری از عشق و معرفت، قدم در راهی گذاشتند که پایانش، جاودانگی بود. نام یاسر، مجتبی، سید علی اکبر، امیرحسن و مهدی، چون گوهری ناب، در تاریخ پرافتخار ایران زمین می‌درخشد و یادشان، چون عطر خوشی، مشام جان‌ها را نوازش می‌دهد. در ادامه با بخشی از زندگی 5 شهیدامدادگر جمعیت هلال احمر جمهوری اسلامی ایران در دفاع مقدس 12 روزه که در پی حملات مستقیم و تروریستی رژیم صهیونیستی به شهادت رسیدند آشنا می‌شویم.


مهدی زرتاجی؛ شهید امدادگر استان آذربایجان شرقی
مهدی، از شهدای امدادگر هلال احمر استان آذربایجان شرقی است که با شهادت خود، نامش را در زمره شهدای راه خدمت و ایثار ثبت کرد و یادش برای همیشه در قلب‌های مردم قدرشناس ایران زنده خواهد ماند. شهید زرتاجی، در حین انجام وظیفه و امدادرسانی به مجروحان، در روز نخست حملات هوایی رژیم صهیونیستی، به شهادت رسید. او که مسئول شیفت پایگاه امدادونجات گمیچی در شهرستان اسکو بود، در حالی که جان بر کف، در پی انتقال مصدومان به مکانی امن بود، هدف پهپادهای دشمن قرار گرفت و به آرزوی دیرینه‌اش، شهادت، نائل شد. مهدی زرتاجی، 39 ساله، از امدادگران باسابقه هلال‌احمر بود که سال‌ها عمر خود را وقف خدمت به مردم و یاری‌رسانی به نیازمندان کرده بود. او ۲ فرزند پسر نوجوان داشت. در لحظه شهادت نیز، در حال انجام وظیفه و انتقال مجروحان به مکانی امن بود. خانواده شهید زرتاجی، با افتخار از فداکاری او یاد می‌کنند و پسر دایی این شهید، که سال‌ها در هلال‌احمر با او همکار بوده است، از روزهایی که در کنار مهدی سپری کرده، چنین می‌گوید: مهدی برایم مثل یک برادر بود. همیشه این مرد در کنار مردم بود و سعی می‌کرد به آن‌هایی که در شرایط اقتصادی خوبی قرار نداشتند، کمک کند و حتی با کوچکترین کار ممکن گرهی از مشکلات مردم روستایی که آنجا زندگی می‌کردیم باز کند. خوب به یاد دارم مردم روستا همیشه برای حل مشکلات کاری‌شان به دنبال او می‌گشتند و آقا مهدی از زبان مردم نمی‌افتاد.
او در ادامه، با اشاره به روحیه ایثار و ازخودگذشتگی شهید زرتاجی، می‌گوید: در روز حادثه هم نوبت او نبود که به ماموریت برود، اما از آنجا که همیشه در صف اول خدمت بود اجازه نداد از ما کسی اقدام به انجام عملیات کند و خودش راهی ماموریت شد. طبق ماموریت در منطقه رادار تبریز مصدوم داشتیم و باید این مصدوم را به مراکز درمانی منتقل می‌کردیم. ایشان در مسیر رادار بودند که خودرو مورد اصابت موشک قرار گرفت و به شهادت رسید.
پسر دایی شهید زرتاجی، با یادآوری آرزوی دیرینه او، می‌گوید: مهدی همیشه از عشق به شهادت می‌گفت و از اینکه بتواند به این آرزو دست یابد صحبت می‌کرد. هنوز هم صدای مهدی در گوشم زمزمه می‌کند که می‌گفت روزی این رژیم کودک‌کش صهیونیستی با لطف الهی از بین خواهد رفت و آرامش به سرزمین‌های اشغالی باز خواهد گشت.

مجتبی ملکی؛ شهید امدادگر استان تهران
مجتبی، متولد ۲۷ بهمن سال ۱۳۷۳، یک روز مانده به میلاد امام حسن مجتبی (ع)، صفاتی از کرامت و آرامش را به ارث برده بود. او که از سال ۱۳۹۰ به جمعیت هلال‌احمر پیوست، در هر بحرانی، آرامش و منطق را سرلوحه کار خود قرار می‌داد و همواره سعی می‌کرد مسائل را به گونه‌ای حل کند که رضایت همگان را جلب کند. دوشنبه 26خرداد ماه بود که خبر رسید رژیم صهیونیستی به آمبولانس هلال‌احمر در تهران حمله کرده و دو تن از امدادگران حین خدمت به شهادت رسیدند، «مجتبی ملکی» یکی از این شهدا بود. پدرش، انگیزه اصلی او را در کمک به مردم و ورود به هلال‌احمر، نوع‌دوستی و عشق به وطن می‌داند و می‌گوید: مجتبی، حب ایران را در خانه یاد گرفته بود و در همین راه هم جانش را فدا کرد. فرقی نمی‌کرد بحران چه باشد. از یک چالش خانوادگی گرفته تا عملیات‌های امداد و نجات؛ مجتبی شخصیتی داشت که همیشه سعی می‌کرد مسائل را با آرامش و منطق حل و فصل کند و همه در نهایت راضی باشند. همان سال‌هایی که نطنز رفتیم، حوالی سال ۹۰ به بعد هلال‌احمری شد. علاقه‌اش هم به این امور برمی‌گردد به حضور موقت برادرش مصطفی در کارهای هلال‌احمری. لیسانس الکترونیک داشت و در تعمیرات موبایل و نصب دوربین مداربسته فعال بود اما کار اصلی‌اش، امداد و نجات در هلال‌احمر بود. به طور کلی ما در خانه بچه‌ها را طوری بار آورده بودیم که در همه حال به مردم کمک کنند؛ حتی به اندازه هل دادن ماشین مردم. مجتبی نوع‌دوستی، مردم‌داری و حب ایران را در خانه یاد گرفته بود و در همین راه هم جانش را فدا کرد.

امیرحسن جمشیدپور؛ شهید امدادگر استان تهران
امیرحسن، جوان هنرمندی که با دستان توانمندش، رنگ و بویی تازه به خانه‌ها می‌بخشید، در شرایط اضطراری، با تمام وجود در کنار هلال‌احمر بود. او که متولد سال 1378 بود همیشه در شرایط خاص به جمعیت می‌پیوست و خدمت می‌کرد. با اینکه شغلش چیز دیگری بود، اما در زمان بحران، خودش را وقف هلال‌احمر می‌کرد. خانم تاج تقی‌نژاد، رئیس هلال‌احمر منطقه ۲۲ تهران، از امیرحسن این‌گونه یاد می‌کند: «امیرحسن، از همان ابتدای دوران کرونا، با وجود مشغله‌های فراوان، داوطلبانه به کمک ما آمد. او که دوره‌های امدادی را گذرانده بود و به فنون آن آشنایی داشت، در ضدعفونی و واکسیناسیون، حضوری فعال و چشمگیر داشت. هر زمان که احساس نیاز می‌کردیم، او بدون هیچ چشم‌داشتی، خود را به ما می‌رساند.
او در ادامه، با اشاره به حس مسئولیت‌پذیری بی‌نظیر امیرحسن می‌گوید: در زمان جنگ، با وجود اینکه خانواده‌اش به شهر دیگری رفته بودند، او به تهران بازگشت تا در کنار ما باشد. یکی از همکارانم تعریف می‌کرد که نامزد امیرحسن گفته بود: “وقتی دید شرایط این‌طوری است، نتوانست بماند و به تهران برگشت."
تقی‌نژاد، با یادآوری آخرین مأموریت امیرحسن، می‌گوید: شب قبل از شهادت، امیرحسن و یکی از همکارانش، با آمبولانس به مأموریتی اعزام شدند و تا حوالی ساعت ۱۰ صبح درگیر بودند. پس از بازگشت، به آن‌ها پیشنهاد شد که استراحت کنند تا برای مأموریت‌های بعدی آماده باشند. اما امیرحسن، بی‌توجه به خستگی، به سراغ ثبت و ضبط اطلاعات رفت. گویی به او الهام شده بود که سعادت شهادت در انتظارش است.
خانم تقی‌نژاد، از آخرین تصویری که از امیرحسن در ذهن دارد، سخن می‌گوید: ساعتی قبل از اعزام به مأموریت، او را در حال شوخی و خنده دیدیم، غافل از اینکه این، آخرین دیدار ما خواهد بود.
او در پایان، از فداکاری امیرحسن در لحظه شهادت می‌گوید: در آن لحظه، یکی از مصدومان که نیاز به کمک فوری داشت، امیرحسن، بی‌درنگ به کمک آن مصدوم شتافت و در همان لحظه، مورد اصابت قرار گرفت و به شهادت رسید.

یاسر زیوری؛ شهید امدادگر استان همدان
یاسر، امدادگر ۳۷ ساله، در ماموریت بشردوستانه خود روز اول تیرماه، هدف حمله ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفت و شهید شد. او با وجود گذراندن ۸ روز در بیمارستان پس از مجروحیت شدید، سرانجام در روز دوم حادثه به شهادت رسید. شهید زیوری ده سال کارمند آتش‌نشانی شهرستان اسدآباد همدان بود و مدرک کارشناسی مدیریت و کارشناسی عملیات امداد و نجات داشت. او از سال ۱۳۸۹ به جمعیت هلال‌احمر پیوست و داوطلبانه به یاری مردم شتافت. عشق او به هلال‌احمر وصف‌ناپذیر بود؛ از برداشتن هر گامی‌برای همنوع لذت می‌برد و برای نجات دیگران اشتیاق داشت. روحیه‌ی مهربان و از خودگذشته‌اش، چه در ماموریت و چه در غیر آن، زبانزد بود. روایت‌ها از چهره مهربان او در خط مقدم امدادرسانی به مجروحان جنگ حکایت دارند؛ کسی که بی‌وقفه به یاری کسانی می‌شتافت که در آتش بلا گرفتار شده بودند. او نه تنها یک امدادگر، بلکه پناهگاهی بی‌منت برای جان‌های زخمی‌بود. همسر باردارش که فرزندی هفت ماهه در دل دارد، در سوگ شوهرش، با چشمانی گریان، همچنان شوکه است. باور ندارد همسرش، یار و یاورش را برای همیشه از دست داده است. و پسر سه ساله‌اش بی‌خبر از فقدان پدر، تنها غمِ چهره اطرافیان را مشاهده می‌کند. طیبه فرنیا با بغض از همسر شهیدش می‌گوید: «یاسر، امدادگری را نه تنها یک شغل، بلکه یک عشق الهی می‌دانست. روزی که جنگ شد، به من گفت: “یکی با گلوله می‌جنگد، دیگری با آتش، و یکی هم با امدادرسانی”، برای همین بلافاصله برای امدادرسانی رفت. او روحیه‌ای مهربان و ازخودگذشته، داشت و همیشه در تلاش بود تا قدمی در راه یاری رساندن به نیازمندان بردارد و از این کار، لذتی وصف‌ناپذیر را تجربه می‌کرد. در حوادث و در اوج سختی‌ها، تقدیر چنین رقم خورد که یاسر در روز اول حادثه، در حالی که شیفت او نبود، با عزمی راسخ خود را به یاری آسیب‌دیدگان برساند. در آن روز شوم، موج انفجار، او را در بر گرفت و ترکش‌های ناشی از حادثه، از گردن به پایین بدن او را در برگرفت. هشت روز در بیمارستان، دو عمل جراحی سخت را پشت سر گذاشت و علیرغم بهبودی نسبی و عبور از خطرات اولیه، تقدیر الهی بر آن بود که به جمع شهدا بپیوندد. وقتی در بخش ICU بستری بود، تنها ترکش دستش را به من نشان داد تا از وخامت حالش مطلع نشوم. چون باردار بودم، نمی‌خواست اذیت شوم. آخرین کلامش به پسرمان این بود: “مواظب مامان باش، اذیتش نکن.” به من گفت دوستت دارم، گفتم من هم دوستت دارم، و این‌گونه، آخرین خاطره را برایمان به یادگار گذاشت. این آخرین مکالمات ما بود. اکنون که نزدیک به یک ماه از فراق او می‌گذرد، باور رفتنش برای ما دشوار است.

سید علی‌اکبر میرمحمدی؛ امدادگر شهید استان اصفهان
علی‌اکبر، متولد ۱۳۷۰، فرزند جانباز سرافراز دفاع مقدس، سید محمود میرمحمدی بود. جوانی که تازه داماد بود و تنها سه چهار ماهی از عقدش می‌گذشت، اما دلش مملو از عشق به خدمت و یاری‌رسانی به همنوعان بود. او از سال ۱۳۸۴، با گذراندن دوره کمک‌های اولیه، وارد جمعیت هلال‌احمر شهرضا شد و از آن پس، با جدیت در فعالیت‌های امدادی و بشردوستانه شرکت کرد. او نه تنها در کارهای امدادی، بلکه در امور داوطلبانه جمعیت نیز همکاری نزدیک و صمیمانه‌ای داشت.
سید مرتضی عمادی، رئیس شعبه هلال‌احمر شهرضا از شهید میرمحمدی می‌گوید: سید علی‌اکبر، از سال ۱۳۹۹، آموزش در حوزه امداد و نجات را فراگرفت و در سال ۱۴۰۰، موفق به اخذ درجه امدادگر یکم شد. او به صورت سازماندهی شده از سال ۱۴۰۰ امدادگر یکم بود و در سال‌های ۱۴۰۱ و ۱۴۰۲، به ترتیب درجات نجاتگر سوم و نجاتگر دوم را کسب کرد. ارتباط و فعالیت مستمر ایشان در حوزه امداد و نجات فعال بود و در حوزه‌های فرهنگی و عام‌المنفعه نیز شرکت می‌کرد.
عمادی، با اشاره به محل خدمت سید علی‌اکبر، می‌گوید: «او در پایگاه امداد و نجات جاده‌ای فعالیت داشت و یکم تیرماه، خبر شهادت ایشان به ما رسید. سید علی‌اکبر، ۴۸ ساعت قبل از شهادت، آخرین شیفت خود را در پایگاه امداد و نجات هلال‌احمر سپری .
رئیس هلال‌احمر شهرضا، با یادآوری آخرین دیدار خود با سید علی‌اکبر، می‌گوید: آخرین دیداری که داشتیم، به اتفاق همسرش آمده بودند پایگاه. نیم ساعت صحبت کردیم و چقدر روحیه او هم‌جنس کارهای خیرخواهانه هلال‌احمر بود. سید علی‌اکبر، آدم فروتنی بود و در نهایت خضوع و خشوع روابط خوبی داشت. اگر مراجعه به پایگاه داشت، پیش‌قدم می‌شد و کارها را با آمادگی و تواضع انجام می‌داد. منضبط بود و شیفت‌های خود را به موقع می‌رفت و هیچوقت به ایشان تذکری داده نشد. تعهد و مسئولیت‌پذیری او مورد توجه دوستانش بود.
عمادی، با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی و دینی سید علی‌اکبر، می‌گوید: سید، ایمان و پاکی داشت و دیندار بود. او در راه‌پیمایی‌ها و نماز جمعه و فراخوان‌های عمومی‌پیشقدم بود. او در همان لحظه اصابت موشک در اصفهان به شهادت رسید. همسرش نیز عضو داوطلب هلال‌احمر بود و چندین فعالیت عام‌المنفعه در جمعیت داشت. آن‌ها واقعاً یک خانواده هلال‌احمر بودند. سید علی‌اکبر، دو مدرک دانشگاهی کارشناسی علوم اجتماعی و حقوق داشت. / سیما فراهانی

کلیدواژه‌ها:

0
/
۱۴۰۴/۰۴/۲۴- ۱۳:۵۶
/
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه