امروز شنبه  ۷ تير ۱۴۰۴
روایت؛ امدادگر رزمنده‌ای است در لباس سرخ و سفید:

واقعیت تلخ بود اما دلگرمی‌ شیرین

امدادگر استان سمنان از امدادونجات در شرایط جنگی، به عنوان تجرب‌‌ای نو روایت می‌کند.

به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی جمعیت هلال‌احمر؛ ناگهان جنگ شد؛ جنگی که دشمن، خانه برادر آن مرد میانسال را هدف قرار داده بود. همان مردی که پریشان بود و امیدوار. آوار تخریب تقریبا نشان می‌داد خیلی بعید است، کسی زنده مانده باشد، اما تلفن برادرش زنگ می‌خورد ، کار می‌کرد؛  موبایلش زنگ می‌خورد شاید خودش هم زنده باشد. شاید بالاخره به هوش بیاید و تلفن را جواب بدهد. مرد مستاصل در جست وجوی شارژر است تا این رگه امید شنیدن زنگ موبایل برادر، قطع نشود. بغض دارد خفه‌اش می‌کند و اضطراب و خدا و خدا... امدادگر هلال‌احمر حمایت روانی هم بلد است و هر چقدر هم خسته باشد از ساعت‌های جست وجو در میان اوار و دود، یک جمله، یک آغوششش هم میتواند مرهم باشد بر دل بازماندگان یک داغ بزرگ: « با بچه‌های امدادونجات در نمازخانه اطراف محل حادثه بودیم که حال و روزش توجه‌مان را جلب کرد. امیدوار بود به زنده بودن برادر شهیدش.... بغلش کردیم و سعی داشتم آرامش کنیم تا بتواند واقعیت را بپذیرد.» واقعیت تلخ بود اما دلگرمی‌شیرین.

شرایط جنگی، تجربه‌ای تازه برای امدادونجات 

18 سال سابقه امدادگری دارد اما تجربه این دوازده روز برایش استثنایی بود. پویان مجذوب، از سال 86 در امدادونجات جمعیت هلال‌احمر فعلیت می‌کند؛ می‌گوید از بچه‌های ایثار بوده که قبل از سال 1400 جذب سازمان امدادونجات شده است. جمعه شبی که تجاوز دشمن منحوس صهیونیستی، به یکباره کشور را در وضعیت دفاعی قرار داد، پویان در پایگاه ایوانکی شهرستان گرمسار شیفت بود: «ما معین استان تهران هستیم و هر اتفاقی در پایتخت رخ دهد، اول استان‌های معین برای امدادرسانی و کمک فراخوانده می‌شوند.» مسئول عملیات شهرستان گرمسار است و آن‌شب به عنوان تیم پیشتاز برای ارزیابی خسارت‌های نیمه‌شب حملات جنگنده‌های اسرائیلی به تهران اعزام شدند. «تا تیم‌ها از گرمسار جمع شوند و به تهران برسیم، تقریبا یکی دو ساعت زمان برد؛ هماهنگی‌ها انجام شد و بهساختمانی 15 طبقه در شمال تهران اعزام شدیم. ساختمانی که تخریب شده بود و هنوز حریق داشت.»

شعله‌های آتش تمامی نداشت؛ شدیم پشتیبان آتش‌نشانی

شرایط جنگی؛ مفهومی‌که شاید برای همه امدادگران هلال‌احمر و آتشنشانی و اورژانس تازگی داشته است. طبیعی است که در دقایق اول همه دچار پراکندگی و سردرگمی‌باشند اما خیلی طول نکشید که ساعت‌های بسیار سخت جست وجو و امداد با مدیریت نیروها آغاز شد. مجذوب ادامه میدهد: «منتظر فروکش‌کردن شعله‌های آتش بودیم تا کارمان را شروع کنیم اماوقتی حریق طولانی شد، بچه‌های امدادونجات هلال‌احمر پشتیبان نیروهای آتش‌نشانی شدند تا هر چه زودتر به امدادونجات برسیم. کار بسیار سنگین بود؛ تصور کنید یک ساختمان 15 طبقه، هفت طبقه زیرینش بر اثر موشک دشمن ریزش کرده بود و هفت طبقه بالایی به صورت اوریب روی طبقات تخریب‌شده سوار؛ هر لحظه امکان داشت طبقات بالایی هم ریزش کند.»

تنها امیدمان این بود که بتوانیم یک نفر را زنده بیرون بیاوریم

در نهایت سرعت در میان دود ناشی از آتش و غبار انفجار پیش می‌رفتند و متوجه گذشت زمان هم نشدند: «تنها امیدمان این بود که بتوانیم یک نفر را زنده بیرون بیاوریم. اما دقیقه‌ها می‌گذشت و دود در میانه آوار امیدمان ر ابرای باقی ماندن نفس در آن میان، کم می‌کرد.»

اما وقتی بحث جنگ و تجاوز است

کار لودر‌ها و خودروهای سنگین که شروع می‌شود، صحنه‌ها دردناک است: «شدت انفجار طوری بود که در همان ابتدا، سازه تخریب شده بود و شانس زنده‌ماندن ساکنان تقریبا صفر. آن ساختمان پر از کودک بود که بی‌گناه د ردل خواب شهید شده بودند. کار ما امدادونجات است و دیدن بسیاری ازصحنه‌ها در شغل ما معمول است. اما وقتی بحث جنگ و تجاوز است، برای من امدادگر هم سخت است دیدن هموطنم که بی‌گناه کشته شده؛ هم غم روی دلمان بود و هم خشم از دشمن متجاوز و این سوال بی‌پاسخ که گناه این بچه چه بوده است؟ چندین پیکر کودک همراه با عروسک‌ها و اسباب‌بازی‌ها از میان ساختمان تخریب‌شده بیرون آوردیم که بسیار غم‌انگیز بود و واقعا قلبمان به درد آمد.»

همه پای کار بودند

«همه پای کار بودند.» مجذوب از تعداد بسیار بالای نیروهای امدادی از استان تهران و دیگر استان‌ها در همان نیمروز اول جنگ می‌گوید: «کار به جایی رسید که بعدازظهر ما را از آن منطقه مرخص کردند و ادامه کار را بچه‌های امدادونجات استان تهران پیگیری کردند. از تهران خارج نشدیم و در یکی از پایگاه‌های شرقی استان مستقر بودیم برای ادامه کار. صبح شنبه به حادثه دیگری، اعزام شدیم؛ جایی که شدت انفجار ناشی از حمله دشمن به حدی بود که متاسفانه به دنبال تکه‌های بدن شهدا می‌گشتیم.  هوا تاریک شده بود که تقریبا کار جست وجوی اعضای پیکر شهدا در آن ساختمان هم به پایان رسید.»

ماموریت تعدادی از امدادگران سمنان تمام شد تا شب‌های اخر جنگ: «دوباره به تهران و سازمان امدادونجات اعزام شدیم و هنوز هم هستیم. شب آخر اما شب بسیار متفاوتی بود، اطراف ساختمان امدادونجات انفجارها به حدی بود که ما همه اشهد خواندیم؛ لرزش‌ها به زلزله 6 ریشتری شبیه بود و همه بچه‌های امدادونجات با شجاعت در پایگاه ماندند تا به هموطنان کمک کنند.»

وقتی امدادگر، رزمنده‌ای است در لباس سرخ و سفید

مجذوب تفاوت تجربه امدادرسانی در جنگ و دیگر حوادث طبیعی و جاده‌ای می‌گوید: «در موارد روتین بحث امدادونجات قبل از اینکه وارد صحنه حادثه شویم یک تصویر ذهنی از آن داریم؛ مثلا گفته می‌شود فلان خودرو چپ کرده و شرایط سرنشینان به چه صورت است؛ اما بحث انفجار بسیار متفاوت است و مصدومانی اگر باشند سرعت و دقت در بحث تریاژ حیاتی است که در دقایق اول به انها رسیدگی شود تا جانشان نجات پیدا کند. ما در مورد حوادث جاده، پیش زمینه داشتیم حتی تجربه آوار هم داشتیم اما در بحث جنگ، آوار بر اثر انفجار است و سازه اصلا برای هیچ کمک‌رسانی، ایمن نیست. یعنی بچه‌های امدادونجات با این شرایط وارد صحنه می‌شوند که می‌دانند احتمال دارد جان خودشان هم در خطر جدی باشد. حتی تایید آتش‌نشانی هم صحنه حادثه را صددرصد ایمن نمیکند اما امدادگران ما درحالی که بسیار هوشیار نکات ایمنی را رعایت کردند، اما با جان و دل برای امدادرسانی در این روزها تلاش کردند تا جان هموطنان را نجات دهند و با یافتن پیکر شهدا، برای قلب داغدیده بازماندگان تسلی بخش باشند.»/ راضیه زرگری

0
/
۱۴۰۴/۰۴/۰۷- ۱۳:۰۲
/
شنبه 7 تیر 1404 - 13:02
متن دیدگاه
نظرات کاربران
تاکنون نظری ثبت نشده است
لینک کوتاه