به گزارش پایگاه اطلاع رسانی جمعیت هلال احمر؛
کاظم شعبانی، نجاتگر جمعیت هلال احمر استان گیلان در گفتگو اختصاصی با خبرنگار روابط عمومی سازمان امدادونجات اینگونه گفت:در نخستین شب حادثهی اوین، صدای انفجار، بوی خاکستر و تصویر آوار، فضای محل را به جایی فراتر از یک حادثهی معمولی تبدیل کرده بود. امدادگران در شرایطی وارد عمل شدند که دود و آتش، هنوز اجازه نفسکشیدن نمیداد.
کاظم که سابقه حضور در مناطق جنگی سوریه را دارد میگوید:جنگ را دیده بودم، صحنههای جنگ آشنا بود؛ اما اینجا چیز دیگری بود. بوی آهن سوخته، صدای ناله و فریاد. جایی که باید امن میبود، حالا زمین داغ و آسمان شکسته شده بود.
او در ادامه به نخستین لحظات امدادرسانی اشاره میکند و با صدایی بغضآلود میافزاید:اولین پیکر را که از زیر آوار بیرون کشیدیم، چهره نداشت. لباس نداشت. فقط تکههایی از یک انسان بود.
امدادونجات ساعتها ادامه داشت. تلاشهایی فراتر از توان جسم، که تنها با نیروی دل پیش میرفت.اما روایت دردناکتر، لحظهایست که او از دیدار با خانواده یک سرباز جوان میگوید:
زنی آمد، با چادری پر از خاک و نگاهی که امید داشت اما خودش نمیدانست چرا. گفت پسرم آنجاست، سرباز است، شاید زنده باشد. اسمش را گرفتم و نوشتم روی دستم. انگار روی دلم حک شد.
دقایقی بعد، امدادگر با دو سرباز زنده برخورد میکند. وقتی نام آن سرباز را میپرسد، یکی از آنها میگوید:نگهبان شب بود. وقت بمباران توی آسایشگاه خواب بود.سرباز در خواب از دنیا رفته بود؛ آرام، اما در میان آتش.
در پایان، امدادگر میگوید:من امدادگرم، اما آن شب انگار همهچیز بودم جز نجاتدهنده. فقط شاهد بودم... و این، سختترین شکل بودن است.