فاطمه پاکسرشت/ آقای منصوری رئیس کاروان زیارتی به زائران و همراهان کاروان اعلام کرده است پس از 2 روز اقامت در نجف در عصر روز دوم پس از زیارت حرم حضرت علی (ع) پیادهروی اربعینی را از نجف به کربلا آغاز خواهند کرد.
تعدادی از بچههای کاروان به حرم رفته بودند برای زیارت و تعدادی هم در موکب استراحت میکردند تا همه باهم در ساعت مقرر دور هم جمع شوند و پیادهروی را شروع کنند.
همه مسافرین و همراهان کاروان آماده حرکت شده بودند اما شهربانو هنوز در موکب خواب بود تا اینکه خواهر رئیس کاروان او را از خواب بیدار میکند و به او میگوید آماده شو، باید حرکت کنیم.
کاروان آماده حرکت و شهربانو تازه از خواب بیدار شده بود و متوجه شد که چند ساعتی در موکب به خواب رفته است.
بلافاصله وسایل و کوله پشتی اش را جمع میکند تا به کاروان که در حال حرکت است ملحق شود، از موکب بیرون می آید و یک دفعه در شلوغی جمعیت همراهانش را گم میکند.
او در بین شلوغی و ازدحام زائران، چندین مرتبه رئیس کاروان را صدا میزند و هراسان در شارع امام علی به دنبال هم کاروانیهایش پَرسه میزند اما چند دقیقه ای میگذرد و از پیدا کردن آنها نا امید میشود تا اینکه در بین ازدحام زائرین، بچههای هلال احمر که لباسشان با بقیه آدمها فرق داشت را میبیند؛ به سراغ آنها میآید و میگوید کاروانش را گم کرده است.
امدادگران هلال احمر، شهربانو را که به خاطر استرس و نگرانی وضعیت روحی خوبی نداشت به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات اضطراری برون مرزی نجف اشرف مستقر در هتل نبا که نزدیک آنها بود، میآورند.
شهربانو با کولهای سنگین که بر دوش داشت و یک کیف دستی در دستانش با همراهی نیروهای هلال احمر وارد مرکز کنترل عملیات شد و امدادگران او را به اشکان رستمی مسئول آن مرکز معرفی کردند.
ساعت 12:30 ظهر است و شهربانو خیلی خسته و نگران با همان کوله پشتی که بر دوش داشت بر روی صندلی نشسته اپراتورهای این مرکز با او احوالپرسی کرده و از او پذیرایی میکنند.
اشکان رستمیبا شهربانو صحبت کرد و در مورد نحوه ورودش به عراق و اینکه با کدام کاروان وارد نجف شده سوال میکند، تمام تلاش اشکان این بودکه هرچه سریعتر بتواند آقای منصوری رئیس کاروان شهربانو را پیدا کند.
شهربانو فقط یک شماره تماس از رئیس کاروان داشت که به اشکان داد تا بتواند با او تماس بگیرد، اما متاسفانه چندین بار با او تماس گرفته شد و رئیس کاروان پاسخ نداد.
اشکان رستمیبا رابط آماری جمعیت هلال احمر در کنسولگری عراق ارتباط برقرار کرد تا بتواند اطلاعات بیشتری از کاروان پیدا کند، اما چون مشخصات این کاروان در سامانه سماح ثبت نشده بود نتوانست هیچ راه ارتباطی دیگری با رئیس کاروان پیدا کنند.
اشکان بالاخره توانست با خانواده شهربانو در ایران ارتباط بگیرد تا بتواند اطلاعاتی را از کاروان پیدا کند که بازهم بی نتیجه بود و از طرفی دیگر با تماس اشکان رستمی، خانواده شهربانو نگران حال او شده بودند که اشکان به آنها گفت حال خانم رحیمی خوب است و هیچ مشکلی ندارد و تلفن را به شهربانو داد تا با خانوادهاش صحبت کند.
مجددا اشکان رستمی از طریق پیامک سعی کرد بتواند با رئیس کاروان ارتباط برقرار کند، تقریبا ساعت 14 شده بود و هنوز هیچ کدام از تماسها و تلاش های اشکان به نتیجه نرسیده بود.
اشکان رستمیبا رستوران هتل هماهنگ کرد که خانم رحیمیبتواند در رستوران هتل ناهارش را صرف کند تا در این فرصت مجدد بتواند با کنسولگری ارتباط بگیرد که اگر رئیس کاروان پیدا نشد خانم رحیمی از طریق کنسولگری ایران در نجف به مرز هدایت شود تا بتواند در کمال صحت و سلامت به آغوش خانوادهاش برگردد.
شهربانو برای صرف ناهار به رستوران می رود اما اشکان همچنان پیگیر ارتباط با رئیس کاروان است.
خوشبختانه بعد از 5 ساعت تلاش مداوم اشکان و همکاران او در مرکز کنترل و هماهنگی عملیات، بالاخره رییس کاروان خانم شهربانو رحیمی جواب پیام ها را میدهد و قرار میشود به هتل نباء مراجعه کند.
وقتی که اوضاع کمی آرام شد و شهربانو هم دیگر خیالش راحت شده بود من در کنار شهربانو نشستم و از او پرسیدم از کجا میدانستی که باید از بچههای هلال احمر کمک بخواهی؟
شهربانو گفت من میدانستم که بچههای هلال احمر لباس سفید و قرمز دارند و من هم به آنها اعتماد کردم، او خیلی خوشحال و خرسند از بچههای هلال احمر تشکر و برای آنها دعا کرد و بالاخره رییس کاروان در ساعت 19 به هتل نباء رسید و در کمال صحت و سلامت شهربانو رحیمیبا رییس کاروان رهسپار پیادهروی به کربلا شدند.
خداروشکر بعد از تلاش 7 ساعته هلال احمر شهربانو نیز مثل بسیار دیگری که در اربعین از همراهانشان جدا میافتند؛ توانست به کاروان خود برگردد