به گزارش پایگاه اطلاعرسانی جمعیت هلالاحمر به نقل از شهروند؛ «فداکاری» کلمهای است که برای تکتک امدادگران و اعضای داوطلب هلال احمر معنای متفاوتی دارد؛ معنایی که زاییده «تصمیم» و «موقعیت» است. امدادگر به هر طریقی که هست تلاش میکند تا آلام بشری را کم کند و جان فرد یا افرادی را نجات دهد. برای همین است که برگزیدگان تندیس فداکاری خاطرات متفاوتی از نجات جان انسانها و فعالیتهای بشردوستانه دارند؛ خاطراتی که در عین حال وجه مشترک «فداکاری» و از خود گذشتگی را در دل خود دارد. شنیدن قصههای این برگزیدگان و آشنایی با زمینههای فعالیت آنها خالی از لطف نیست.
مانی معز اردلان/استان کردستان، شهر سنندج
مرگ را به چشم دیدم
زمستان ۱۴۰۰، برف و کولاک شدیدی بسیاری از روستاها و شهرهای کردستان را در وضعیت قرمز قرار داد. «مانی معز اردلان» آن زمان یکی از امدادگران شهرستان سنندج بود و ۸سالی از آشناییاش با هلال احمر میگذشت. او که از دوره دانشآموزی به خانواده جوانان هلال احمر پیوسته بود، میدانست که در شرایط بحران و اضطرار، حتی یک امدادرسان هم کمک بزرگی است. برای همین در سرمایی که استخوان را میترکاند و سوزی که مثل شلاق روی پوست مینشست، به کمک مردم گرفتار در برف شتافت.
او میگوید: «۱۲۰ روستای سنندج در برف و کولاک محاصره شده و جادههای کوهستانی بسته بودند. وقتی به هر مشقتی بود خودمان را به یکی از روستاها رساندیم، میگفتند ۱۰ روز است که هیچ آذوقهای به دستشان نرسیده. تازه بعد از ۱۰ روز از آغاز بحران، توانسته بودیم به زحمت خودمان را به برخی از روستاها برسانیم. تا پیش از رسیدن ما، هیچ ارگان و نهاد امدادرسانی نتوانسته بود خود را به این مناطق صعبالعبور برساند.» امکان فرود هلیکوپتر در بسیاری از روستاها فراهم نبود. قبل از هر سورتی پرواز، میدانستند که شرایط جوی ناپایدار میتواند جانشان را به خطر بیندازد. از دهیاریها خواسته بودند تا قبل از رسیدن آنها به حوالی روستا، با روشن کردن آتش، به خلبان برای پیدا کردن محل دقیق روستا و محل مناسب برای فرود کمک کنند. معز اردلان میگوید: «وقتی نزدیک یکی از روستاها شدیم، از ارتفاع بالا میدیدیم که زنان روستایی لباسهای رنگی پوشیده و به پشت بامها آمده بودند. آتشی در فضایی تقریبا صاف و هموار روشن کرده و اطرافش را برای فرود هلیکوپتر تخلیه کرده بودند. آن روز استقبال گرم روستاییان برای ما قوت قلب بزرگی بود. تصویری در ذهن همه ما به جا ماند که هرگز فراموش نمیکنیم.» در یکی از همین کمکرسانیها بود که شدت باد، هلیکوپتری را که فرود آمده بود، جابهجا کرد و اعضای تیم امدادرسان مرگ را به چشم خود دیدند.
فداکاریهای او در حوزههای مختلف فعالیتش در هلال احمر، باعث شد تا در دوازدهمین آیین اهدای تندیس فداکاری، به عنوان یکی از برگزیدگان معرفی شود.
محمدعارف پرنده افشار/استان کرمان، شهر کرمان
نجاتگر کوههای ماهان
مثل بسیاری از اعضای جوانان هلال احمر که در دورههای آموزشی تخصصی شرکت میکنند، «محمدعارف پرنده افشار» هم بعد از فراگیری دورههای تخصصی امداد و نجات، به پایگاه امداد کوهستان کرمان رفت و حالا سالهاست که در این حوزه، در تنها پایگاه کوهستان استان کرمان فعالیت میکند. سقوط در چاه و قنات، حوادث کوهستان، حوادث جاده، حوادث صنعتی و... انواع دلایلی است که امدادگران را به ماموریتهای سخت و سنگین میکشاند. اصلا به دلیل شرکت در همین عملیاتها و تلاش برای نجات جان انسانها بهصورت داوطلبانه است که محمدعارف یکی از برگزیدگان تندیس فداکاری امسال شد. او میگوید: «یکی از سختترین حوادث کوهستان را در ماههای گذشته داشتیم. ۴ نفر از گردشگران در حوالی ماهان به ارتفاعات رفته بودند و در تاریکی شب، در بین دیوارهها گرفتار شدند. من و یکی دیگر از اعضای پایگاه کوهستان بهعنوان تیم پیشرو به منطقه رفتیم. نشانی دقیقی از محل حادثه نداشتیم و فقط تلفنی با افراد حادثهدیده در تماس بودیم. هرچه بیشتر صعود میکردیم، دیوارههای سختتر و بلندتری پیش رویمان ظاهر میشدند. امدادگری که همراهم بود، مجبور به بازگشت شد. من به همراه دو نفر از کوهنوردان محلی به مسیر ادامه دادیم؛ گرچه ممکن بود که جانمان به خطر بیفتد.»
وقتی به افرد گرفتار در دیواره رسیدند، سرما، ترس و اضطراب به جان حادثهدیدهها افتاده بود و روحیه خود را از دست داده بودند: «شرایط طوری بود که در مسیر رسیدن به این افراد، از پشت تلفن به آنها آرامش میدادیم. میگفتند هر لحظه ممکن است از دیواره به پایین پرت شویم. آنچه در تیمهای حمایت روانی یاد گرفته بودیم، در همین مکالمات به کار بردم تا به آنها روحیه بدهم. وقتی به آنها رسیدیم، حال خیلی خوبی نداشتند. حتی لباس و کفش مناسب برای کوهنوردی هم همراهشان نبود.»
۱۲ ساعت ماموریت در دیوارههای صعبالعبور باعث نجات این ۴ نفر شد؛ البته این، تنها گوشهای از فداکاریهایی بود که این امدادگر جوان به جان خرید.
امیر فخرآرا/استان کرمانشاه، شهرستان گیلان غرب
محرومیتزدایی در مرزها
«امیر فخرآرا» فعالیت خود را در جمعیت هلال احمر کرمانشاه از سال ۱۳۹۱ آغاز کرد. زلزله کرمانشاه، اقدامات دوره کرونا، سیل سالهای گذشته، مشکلات کمآبی و ... حوادث مختلفی است که او در آنها امدادرسانی کرده. درست در روزهای بعد از زلزله کرمانشاه که خانه و خانواده خود او را هم درگیر کرده بود، بیش از ۵ ماه در مناطق زلزلهزده گیلان غرب به روستاییان کمکرسانی میکرد. وقتی در سیل سال ۱۳۹۸ مناطق روستایی زیادی تخلیه شدند، او در کنار مردم سیلزده به امدادرسانی مشغول بود. فعالیتهای داوطلبانه و عامالمنفعه این عضو سازمان جوانان با خلاقیتهای دیگری هم همراه بود؛ از جمله برگزاری نمایشگاه خیریه مجازی و جمعآوری پول برای کمک به خانوادههای نیازمند. فخرآرا میگوید: «از طریق این بازارچه مجازی به افرادی که تحت پوشش بهزیستی بودند، کمک و بستههای معیشتی تهیه کردیم و هوای آنها را داشتیم.»سال گذشته کمآبی شدید در برخی از مناطق کرمانشاه باعث شد آب آشامیدنی در برخی از روستاها قطع شود. ۱۵ روز در این مناطق حضور داشت تا آب آشامیدنی مورد نیاز را برای مردم تامین کند. او میگوید: «پارسال کوچه به کوچه در مناطق درگیر کمآبی با تانکر میچرخیدیم تا به مردم آب آشامیدنی برسانیم. من به عنوان عضوی جوان از هلال احمر که کار داوطلبانه را برای خودم انتخاب کردهام، فکر میکنم باید تا آنجا که در توانمان باشد برای کمکردن رنج و مشقت زندگی مردم تلاش کنیم.»
محمد رضاییمنش/چهار محال و بختیاری، شهرکرد
۴ ساعت پیمایش در کوهستان
سال ۹۸ بود که «محمد رضاییمنش» به جمع هلال احمریها پیوست؛ دانشجوی رشته پرستاری که به دلیل نزدیکی رشته تحصیلیاش با اقدامات حوزه امداد، عضو جمعیت شد و خیلی زود بهعنوان دبیر کانون دانشجویی، اقدامات چشمگیری انجام داد. رضاییمنش میگوید: «سیل تابستان سال گذشته در شهرکرد بخشهایی از مناطق روستایی را درگیر خود کرد. تیمی ۳۰ نفره از امدادگران در این مناطق فعالیت میکردیم، اما شدت و میزان بارشها به حدی بود که صبح تا عصر خانهها را از گل و لای خالی میکردیم و فردا دوباره خانهها پر از گل و لای میشد. در همین عملیات بود که با خانوادهای دارای فرزند معلول آشنا شدیم. این خانواده هیچ امکانات توانبخشی و کمکحرکتی برای فرزند جوان خود نداشت. با هزینه شخصی برای او ویلچر، واکر، عصا و ... تامین و بعد به هلال احمر استان معرفیاش کردیم تا از او حمایت شود.»
نجات خانواده ۶ نفره عشایر از برف و کولاک یکی از مهمترین ماموریتهای او در سالهای گذشته بود که بهانهای برای اهدای تندیس فداکاری به او شد. رضاییمنش میگوید: «برای رسیدن به این خانواده، ۴ ساعت پیمایش در کوهستان و در هوای برفی داشتیم. وقتی به خانواده عشایری رسیدیم، وضعیت خوبی نداشتند. فرزند کوچکشان گم شده بود و ۳ ساعت در این شرایط مشغول جستوجوی او بودیم. نجات این خانواده و انتقالشان به مناطق امن، از بهترین خاطرات من در این سالها بود.»
درنا خسروی/استان خوزستان، شهرستان آبادان
کارهای بر زمین مانده
فروریختن متروپل تنها حادثهای نبود که «درنا خسروی»، از اعضای کانون دانشجویی دانشگاه آزاد آبادان، در آن حضور داشت. اما یکی از اثربخشترین فعالیتهای اعضای این کانون در همین حادثه بود؛ وقتی که به کمک تیمهای حمایت روانی متروپل شتافتند و در کنار آن، هر کار بر زمین ماندهای را با کمک یکدیگر پیش میبردند. خسروی که یکی از برگزیدگان دوازدهمین دوره تندیس فداکاری است، میگوید: «در آبادان بلافاصله بعد از شنیدن خبر ریزش متروپل به خیابان امیری رفتم. در همان روزها که گروههای مختلف امدادی و عملیاتی در منطقه حضور داشتند، به کمک داوطلبان و اعضای کانون دانشجویی کارهای مختلفی انجام دادیم. یکی از این اتفاقها، فراخوان برای اهدای خون و دیگری، فراخوان برای جمعآوری کمکهای مردمیبود تا بتوانیم مایحتاج تیمهای عملیاتی را تامین کنیم. ظرف مدت بسیار کوتاهی، پول قابل توجهی جمعآوری شد؛ بهطوری که برای امدادگران کلاه، دستکش و وسایل دیگر تهیه کردیم. وقتی عملیات آواربرداری متروپل به پایان رسید، هنوز بخشی از این پولها باقی مانده بود که با آن برای کودکان خانواده قربانیان لوازم تحریر خریدیم.»
راهاندازی کاروان سلامت در مناطق محروم، کمک به خانوادههای نیازمند، فعالیت در حوزه آسیبهای اجتماعی و... دیگر فعالیتهای این عضو جوانان هلال احمر است.
منبع: مرضیه موسوی از روزنامه شهروند